آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

چهارمین مروارید صدف خانمی

الهیییییییییی به فدای  اون دندونای سفید و کوچولو موچولوت بشم که مدام هم به همه نشونشون میدی و میزاریشون بیرون روی لبات خوشگلت مامانی چند روز بود که دندون چهارمت سمت راست بالا کمی ورم کرده بود و از زیر پوست سفیدیش دیده میشد ولی دیروز بالاخره بیرون اومد و تیزیشو با دستم لمس کردم کلی ذوق کردم و برات شعر خوندم اخه دختر سه دندونی بابایی(بعضی موقعها بابا این جوری صدات میکنه) حالا 4 دندونی شده الهی که قربونت بشم فدای اون دندونت بشم این شعر مامانی برای فرشته کوچولوش بود که میخوندم تو هم که شادی مامانی رو دیدی دست میزدی و میرقصیدی و خودت و برای من لوس میکردی منم که هام هام میخوردمت هیچی برات نمیزاشتم که بمون تو هم ریسه میرفتی و تو دستای مام...
19 مرداد 1389

یه سالگیهات

سلام خوشمل گلی خانم مامانی خوبی عزیز دلم آخه مامان جان تو یه ساله شدی نه 10 ساله قربونت برم تواین چند روز بعد از تولدت کلی  کار جدید یاد گرفتی و دیگه خیلی خوب هم راه میری البته یه کمی زود خسته میشی ولی تعادلت خوب همش هم دوست داری که راه بری من و بابایی هم تصمیم گرفتیم که بیشتر ببریمت بیرون و بگردونیم چون حالا دیگه میفهمی و کلی ذوق میکنی 14 مرداد روز 5شبنه صبح با مامان جون و خاله مریم و مینا رفتیم بوستان بانوان هوای خیلی خوبی بود توهم حسابی اونجا رو چمنها بازی کردی و حالش و بردی کلی هم با همدیگه تاتی تای کردیم و راه رفتیم چون کفشهای سوت سوتکیت پات بود خیلی خوشت میومد که راه بری تا بعداز ظهر اونجا بودیم و تو حسابی بازی کردی و خودت رو خس...
18 مرداد 1389

واکسن یه سالگی

قربون دختر یه سالم برم که حالا دیگه بزرگ شده و برای خودش خانمی شده الهی دورت بگردم یه ساله من فردای روز تولدت یعنی 6/5 با خاله مریم بردیمت درمانگاه و واکسن یه سالگیت و زدیم خدارو شکر که بر خلاف تصور من که خودم رو برای یه تب حسابی و درد آماده کرده بودم این واکسنت اینا رو نداشت و روی بازوت هم زدند تو هم فقط همون موقع یه گریه کوچولو کردی و دیگه هیچی نگفتی بعد هم اصلا اذیت نشدی نمی دونی مامانی چقدر ذوق کردم که این واکسنت راحت بود و دختریم و اذیت نکرد البته خانم دکتر گفت که یه هفته بعد تب میکنه فعلا که خبری نیست خداروشکر ازبس که با تعجب دور و برت و نگاه میکنی و کنجکاوی یه پسر کوچولو تو درمانگاه بایه هیجانی تورو به مامانش نشون میداد و میگفت اب...
10 مرداد 1389

اولین سالروز تولدت مبارک خوشگل خانمی

  تولد یه دختر مبارکه مبارک       امشب چه شبی روشن و زیبا و مصفاست   احسنت، به این جشن دل انگیز که برپاست   گوئئ که بهار آمده و غنچه دمیده است   کز قلب همه پیر و جوان ولوله برخاست   عشق است و سرور است و گل و روشنی و نور   اسباب نشاط دل و جان هر دو مهیاست   گویا که گلی پای نهاده ست به گیتی   کز فرّ و شرف، آبروی جمله ی گلهاست   میلاد تو ای چشمه ی خورشید، مبارک   امیّدی و جایت به درون همه دلهاست   با رقص و طرب گویمت، این جشن مبارک   برخیز، که مجلس، ز ت...
5 مرداد 1389

تولد عسلی به ماه قمری

روز 25 تیر ماه برابر با 4 شعبان و تولد حضرت ابوالفضل العباس مصادف با تولد قمری دختری من شد .روز قبلش تولد ابا عبداله و روز بعدش تولد امام سجاد خوش به حالت مامانی که تو بهترین روزهای خدا بدنیا اومدی قدر خودت و بدون.   شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه الله آمد با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد       دامن علقمه را عطر گل یاس یکی است قمر بنی هاشمیان در همه ناس یکی است سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب نام زیبای اباصالح و عباس یکی است   شب به کاخ مرتضى ماهى پدیدار آمده ماهى که پیش نور وى خورشید و مه تار آمده ماهى که بر حسن صدها خریدار آمده...
24 تير 1389

تصادف بابا و تعطیلیها

سلام به روی ماه دختر گلم که چند روزی همش میگه چیه؟ آخه طوطی خانم مامانی که قربون اون حرف زدنش برم هر چی که هر کی میگه تو تکرار میکنی و یکسره هم میگی شیه ؟ ماما و بابا گفتنتم از قبل بهتر و بیشتر شده مدام صدامون میزنی   امروز بعد از 5 روز اومدم سرکار آخه امسال تابستون خیلی گرم و به همین دلیل هم 2 روز تعطیلی داشتیم روز شنبه هم که عید مبعث حضرت رسول بود البته سالگرد ازدواج قمری مامان و بابا  هم بود 27 رجب (وارد ششمین سال شدیم) و امسال با تو خانم گل عزیز .........  پنجشنبه شب با بابا و سارا رفتیم دکتر برگشتنی به علت سهل انگاری بابایی زدیم به یه موتوری که دو تا سرنشین داشت خدا خیلی بهمون رحم کرد چون که طوریشون نشد ...
22 تير 1389

هدیه یک مروارید خوشگل به مامان برای تولدش

  امسال اولین تولدم بود که آرمیتا خانم فرشته کوچولوی زندگیم همراهم بود و این بهترین هدیه که در تمام عمرم گرفته بودم .البته یه هدیه خوشگل دیگه هم به دخترم روز تولدم بهم داد که از همه هدیه هام قشنگتر بود شب تولد مامانی تا صبح نخوابیدی و از2 روز قبلش هم تب داشتی با خاله مریم بردیمت دکتر و یه سری دارو داد و یه سری هم سفارشات . صبح روز پنجشنبه که بیدار شدی بعداز یک شب سخت که با همدیگه داشتیم من که دیگه توان حرکت و حتی نای حرف زدن هم نداشتم با این جمله بابا حمیدی که تو بغلش بودی و داشت راهت میبرد انگار که جون دوباره گرفتم آخه بابایی گفت که محبوب آرمیتا یه دندون جدید درآورده الهی که دورت بگردم اون همه ...
12 تير 1389

تولد 11 ماهگیت

سلام عشق من خانم گلم همین الان داشتم تلفنی باهات صحبت میکردم قربون اون حرف زدنت برم به جای اینکه یه جوابی به من بدی هی به رو به بابا جون و مامان جون میگی مامان الهی فدای اون زبون کوچولو و حرف زدن قشنگت بشم مامانی 5 تیر 11 ماه رو گذروندی و وارد 12 ماه شدی دیگه فقط یه ماه مونده که کوچولوی من یه ساله بشه الهی که صد ساله شی سلامت و شاد و عاقبت به خیر  تولدت مبارک این ماهگرد تولدت هم مثل خیلی از مناسبتهای تو کوچولوی عزیزم برابر بود با روز تولد مولی علی (ع) و روز پدر دیروز از خود امیرالمومنین خواستم که نگهدارت باشه مامان جان تو هم بهم قول بده که تو زندگیت سخنان حضرت علی رو سرمشق و الگوی خودت کنی مام...
6 تير 1389

بابایی روزت مبارک

  ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین! حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین! بال های خویش را دست توسل کرده بود   خجسته میلاد فرخنده مولود کعبه ، قران ناطق ، مولی الموحدین،حضرت علی علیه السلام و گرامیداشت مقام والای پدر مبارک باد     چه کسی میداند در پس این چهره مهربان خستگیت را پدرم دوستت دارم . . . روزت مبارک بابا حمید جونم   علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگ...
6 تير 1389