آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

عمه شدن مامانی

1391/4/19 11:40
نویسنده : محبوب
253 بازدید
اشتراک گذاری

جیگرمامان سلام عسل مامان هزار بار دوستت دارم

من عمه شدم و گل دخترم دختر عمه میخوام از ماجراهایی که تو این مدت اتفاق افتاد و حرفهای شیرین دخترم بنویسم

روز ٣١ اردیبهشت دایی علی گل که خانمی خیلی دوستش داره به مامان محبوبی زنگ زد. من تو راه خونه بودم و یه بارون خیلی قشنگ بهاری هم می اومد وقتی دایی زنگ زد من تو تاکسی بودم اول یه کم گرفته و ناراحت گفت که ابجی مسیج های من بهت نرسیده گفتم نه داداش من هیچ مسیجی از تو نداشتم گفتم چطور مگه گفت هیچی فکر کنم برای حمید اشتباه رفته (آخه شماره من و بابایی شبیه هم و بعضی وقتها این اشتباه میشه)خلاصه اینکه دایی علی باذوق میخواسته خبر بابا شدنش رو اول به من بده که فکرکرده برام مهم نبوده که جوابش رو ندادم ولی وقتی دوباره زنگ زد تو تاکسی بودم نمی دونی مامانی چقدر ذوق کردم وقتی گفت داری عمه میشی کلی قربون صدقه خودش و نی نی گولوی تو راهیشون رفتم و بعدم با هیجان زیاد رفتم سر راه یه شیرینی با کلی هیجان وذوق و اشک  خوشحالی که تو چشمم بود گرفتم و راهی خونه شدم وقتی به مامان جون و بابا جون گفتم و زندایی رو بغل کردم از خوشحالی روی ابرها بودم آخه این یکی از مهمترین خبرهای زندگی من بود. به هر کی رسیدم و این موضوع رو گفتم براش جای تعجب داشت که چرا من انقدر خوشحال شدم میگفتن وقتی این جمله رو میگی برق شادی رو قشنگ تو چشمات می بینیم میدونی دخترم بچه دار شدن دایی علی و دایی ممد برام خیلی شیرین ......... چه روز خوبی بود اون روز خواستم همون موقع بیام و بنویسم ولی صبر کردم تا معلوم شه مهمون توراهیمون دختر یا پسر که دیروز زندایی رفت سونو و معلوم شد که یه دختر گل مثل آرمیتا خانمی من رو خدا به دایی علی و زندایی هدیه داده خدایا شکر

m2n9r16faraxzlii5wj7.gif 

همیشه اینطوری فکر میکنم که خدا هر کسی رو بیشتر دوست داره بهش دختر میده من که خیلی ازش ممنونم که تو رو دارم امیدوارم همیشه سلامت و پاینده باشی

اینم جمله های آرمیتاخانمی درباره نی نی جدید

نی نی دایی علی پسر مال زندایی دختر ....

من پسر دوست ندارم نینی باید دختر باشه.....

نی نی میاد تو تولد من میشینه روی این مبل هی شلوغ کاری میکنه من دعواش میکنم میگم نی نی ساکت تولد من مگه نمی بینی.....

من بغلش میکنم بهش شیر میدم دوستش دارم ....

هی میگم نی نی چقدر گریه میکنی ساکت باش دیگه...(همش احساس بزرگی میکنی )

به مامان جون گفتی این نینی که به دنیا بیاد حالا واقعا دوستش داری....

مامانی من و دختر عمم از بچگی باهم دوست بودیم و خیلی هم همدیگرو دوست داشتیم همیشه اینطوری بود واوقات خیلی خوبی با هم داشتیم امیدوارم تو خانمی مهربون من هم برای همیشه یه دوست خیلی خوب که دختر داییت هم هست پیدا کنی و برای هم سالیان سال بمونید

یادت باشه که عشق اول آخر منی

دوستت دارم عزیزم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)