امان از دست این شیطون
عشق مامانی سلام شیطونکم تمام روزهام پرشده از شیرین زبونی ها و کارهای قشنگت تو اداره لحظه شماری میکنم که برسم خونه و اون صدای قشنگت و بشنوم تا از راه میرسم اولین جمله این چی خریدی برام بعد میگم پس سلامت چی شد زود میگی سلام مامانی خسته نباشی چی خریدی برام؟
تازگیها یه کارای خرابکاری میکنی و بعدم میگی که من نبودم این شیطون بود که بابا جون یادش رفت ببندتش اومد و این کارو کرد دیروز موهای چتری عروسک موطلایی رو با قیچی یه وری بریده بودی که خودت احساس رضایت میکردی و میگفتی قشنگ شده من که بهت گفتم نی نیت زشت شده و داره گریه میکنه چرا موهاش واین شکلی کردی سریع گفتی آخه من نکردم این شیطون بوده که نمی فهمه همش کار بد میکنه.خلاصه این که ما موندیم با این شیطون چیکار کنیم انقدر کار زشت نکنه.
همیشه دلت بازی میخواست ولی جدیدا خیلی شدید شده اصلا به مامانی و بابایی اجازه هیچ کار و استراحتی رو تو خونه نمی دی مدام میگی بیاین با من بازی کنین. تا دلت بازی میخواد یه عروسک برای من میاری و میگی خاله بچت و بگیر دلش تو رو میخواد و بعدم باید کلی با هم خاله بازی کنیم.همچین میگی خاله یا خواهر بیا بریم بچه ها رو ببریم سینما انگار که یه خانم بزرگ داره حرف میزنه بازی کردناتم مثل خودت دنیای شیرینی.
مدام اصرار داری که بابا حمید و ببری تو کلبت و ازش پذیرایی کنی چون اون تو جا نمیشه و همیشه پاهاش بیرون میگی چند تا متر بیاریم بابایی رو متر کنیم هلبه بزرگ براش بخریم.
تا یه کار اشتباه میکنی سریع به مامانی میگی ببخشید مامان جون کار بد کردم ناراحتت کردم دیگه اذیتت نمی کنم ولی خوب دیگه این معذرت خواهی و قول و خیلی سریع یادت میره. بازم قربون معرفتت که یه ببخشید میگی برای شیطونیات.
تو یه کارتون که می بینی یه پرنده فلامینگو هست یه بار بهت اسمش و گفتم اونروز با یه شیرینی و لحن قشنگی میگی مامان بیا داره این بیلامیندو رو نشون میده(قربون اون حرف زدنت).
به زور به بابایی نخودچی و کشمش و گردو و برگه که مامانی برات قاطی کرده میدی میگی بخور ویتامین داره خیلی خوب.بعضی وقتها به من و بابایی میگی من بزرگ میشم قدم بلند میشه شما دیگه بزرگ نمیشید یا ازمن میپرسی مامان تو هنوز هوچولویی بایدقد بابایی بشی؟
جمعه عید قربان بود روی یه کیک کوچولو برات شمع گذاشتم و فشفشه هم روشن کردم و کلی باهم خوندیم و رقصیدیم و هی آهنگ تولد و برات خوندم و تو هم شمع و فوت کردی فکر کنم چند بار این کارو تکرارکردیم آخه خانمی شمع فوت کردن و خیلی دوست داره . عیدت مبارک کوچولوی من
تا دوربین و میارم که ازت یه عکس بگیریم بلافاصله از مامانی میگریش و بعد خیلی ماهرانه بنداون و تو مچت میندازی وشروع میکنی خیلی بادقت و ژشت خاص از همه چی عکس میگیری خیلی خواستنی تر میشی با اون حالت جدی عکس گرفتنت.
تو همه کارا کمک مامان میکنی با هم سیب زمینی پخته رنده میکنیم و کتلت درست میکنیم و سالاد الویه. تخم مرغ غذاها رو هم میزنی میدی مامان که بریز توش. کیک درست میکنیم باهم و آرد و کم کم برای مامانی میریزی. البته تو همه این کارهات یه دست لباس کثیف و یه حموم رفتن دو تایی رو دستمون میزاری الهی قربون اون کار کردنت برم عزیزم.