باران

می توان در قاب خیس پنجره چک چک اواز باران را شنید می توان دلتنگی های ابر را در بلور قطره ها،بر شیشه دید

می توان لبریز شد از قطره ها مهربان و بی ریا و ساده بود

 می توان با واژه های تازه تر مثل ابری ، شعر باران را شنید

می توان در زیر باران گام زد لحظه های تازه ای اغاز کرد پاک شد در چشمه های اسمان زیر باران تا خدا پرواز کرد

چند روز که تهران بارون میاد حسابی خداروشکر

 خدارو شاکرم که دختر گلیم بیشتر اخلاقاش مثل مامانی بارون دوستیت هم شبیه خودم دیروز بابا حمیدی مارو برد تپه های سرخه حصار زیر بارون قشنگ زیر درختها کلی با هم راه رفتیم  چند تا گربه اونجا بود که عشق تو

  الهی فدای اون قشنگ حرف زدنت به گربه میگفتی پیشی سلام خوبی خیس شدی ؟ یکی  از گربه ها که خیلی رو داشت اومده بود  نزدیک تو دور و برت میچرخید و راه میرفت خیلی بامزه میگفتی مامانی نیگاش کن میخواد منو بخوره  بعدم که ما رفتیم  دنبالمون میومد منم بهت گفتم که مامانی خیلی دوست داره  اونوقت تو هم به گربه رو کردی گفتی منم دوسیت دالم قربون او احساس پاکت عزیزم .یه سرازیری تند بود ترسیدم زمین بخوری بغلت کردم و دویدیم خیلی حال میکردی سرت و رو به بالا میگرفتی تا دونه های بارون بخوره تو صورتت حسابی باهم کیف کردیم از همون اول که راه افتادیم هم مدام خانمی شعر بارون میاد شر شر و میخوند

بالون میاد شرشر پشت حونه خاجر    خاجر عروسی داله  

عروس روسی داره  عروس خروسی داره خروس لوسی داره پراش رنگ و بارنگ

 بابا حمیدی بی ذوق هم تو راه رفتنامون ما رو همراهی نکرد ولی خوب برامون گردو شکست و خوردیم حسابی که خیس شدیم رفتیم تو ماشین و لباسای خیست رو عوض کردم و بخاری هم که روشن بود  یه آهنگ مورد علاقه مامان رو هم بابای چند بار گذاشت و مامانی اونو با صدای بلند خوند تو خوشگلی هم مثلا منو همراهی میکردی.    بعد کم کم چشمات سنگین شدو خوابیدی منم از تماشای صورت معصوم و زیبات توی خواب در کنار باران  قشنگی که همچان با شدت می بارید  لذت بردم.

عسلی مامان خیلی دوست دارم خدا کنه که تو این فصل مریض نشی و همیشه سلامت  بمونی. دوست دارم قشنگم ..........