آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

فرشته کوچولوی آسمانی

1389/2/1 12:51
نویسنده : محبوب
233 بازدید
اشتراک گذاری


بالاخره انتظار سر اومد

الهی قربون دختر گلم برم دیگه انتظار کشیدن از ماهها و هفته ها و روزها به ساعتها رسیده فردا صبح مامانی تو بیمارستان بستری میشه تا پس فردا روی ماه تو رو ببینه نمی دونی مامانی چه حالی داریم بابایی هم دست کمی از من نداره الان ساعت 2:30 شب و ما از شوق و هیجان و اضطراب نمی تونیم که بخوابیم هر دعایی که بلد بودم تو این مدت که خونه نشین شدم برای سلامتی تو عزیزترینم خوندم و همه چی رو اول به خدا بعدم به حضرت ابوالفضل سپردم مامان جان مواظب خودت باش به مامانی قول بده که سلامت به دنیا میای ودلمون شاد میکنی
دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دارم بیشتر از هر چیزی تو دنیا 

 10تیر تولد مامانی 

 

                                                      
امسال هم تولد من مثل هر سال با وجود خانواده خودمون برگزار شد ولی باز هم همه چی رنگ و بوی آرمیتا خانم رو داشت حتی بعضی از هدیه ها مال تو بود نمیدونی چه لذتی میبرم وقتی همه چی ایقدر رنگ وبوی تو رو داره بابا حمیدم روی هدیه نوشته بود از طرف بابایی و آرمی کوچولو
(می گفت آرمی یعنی ارتش ذوق میکرد که مخفف اسم تو معادل یه ارتش) همه عکسای تولد امسال این تویی که دیده میشی وای که چقدر دوست دارم مامانی تو رو به خدا مراقبت خودت باش و با سلامت به دنیا اومدنت هزار بار این دنیایی رو که به من بخشیدی زیباتر کن
خدا نگهدار تو کوچولوی عزیر مامانی باشه انشاءا.......

 

                                                              

 

تاریخ زایمان

روز 2 تیر وقت دکتر داشتم ایندفعه راجع به عمل و وقت زایمان صحبت کردو یه سونوگرافی جدید هم برام نوشت اگه خدا بخواد و تا اون موقع اتفاقی نیفته دکترت گفت که روز 5 مرداد سزارین انجام بشه وقتی از مطب اومدم بیرون تقومم و نگاه کردم دیدیم اون روز روز تولد حضرت  ابوالفضل العباس (ع) چهارم شعبان وای خدا میدونه چه حالی شدم آخه من همیشه نسبت به آقا احساس خاصی دارم حتی اگه زایمان اون روز هم انجام نشه من به خاطر این مسئله کلی ذوق زده شدم و سلامتی و عاقبت به خیری تو گل نازنین رو از باب الحوائج خواستم مطمئنم که خدا من و تو رو دوست داشته که همچین روزی رو برای به دنیا اومدنت انتخاب کرده
دخترکم برای اومدنت روز شماری می کنم خیلی مراقب خودت باش
ماچ گنده

جشن سیسمونی             

سلام دختر گلم عزیز دل مامانی
بالاخره خرید بعضی از وسایلت که مونده بود تموم شدو قرار شد که جشن سیسمونیت و بگیریم چقدر اتاقت خوشگل شده همش دوست دارم زودتر به دنیا بیای که اون اتاق رنگ و بوی تو نازنینم و بگیر ه
روز پنجشنبه 28 خرداد هم جشن سیسمونیت بود روز خوبی بود فیلم و عکسای اون روز رو همه رو برات نگه میدارم که یه روزی ببینی و لذتش و ببری صبح بابا جون اومد دنبال من و خاله سارا رفتیم کلی خرید کردیم برای مهمونی یه عالمه بادکنک خریدیم و شیرینی و میوه همه اومدن و هرکی هم وسایل تو کوچولوی منو دید کلی خوشش اومد همه برای سلامتی تو دعا میکردند که این بهترین هدیه ای بود که می تونستن به من بدن آخه مامانی همیشه نگران تو و خدا میدونه که چقدر دوست داره
دخترکم مراقب خودت باش دوست دارم هوارتا 

 روز مادر

                                  

Mothers Day Rose

خدای مهربون رو شاکرم که به من نعمت مادر شدن را ارزانی داشت امسال روز تولد فاطمه زهرا (س) اولین سالی بود که من به غیر از تبریک روز زن از همه تبریک روز مادر را شندیم که برایم خیلی با ارزش بود باز هم خدا رو به خاطر این موهبت بزرگ شاکرم و این به خاطر وجود تو دختر گلم
روز مادر امسال نسبت به مامان جون هم احساس دیگه ای داشتم واقعا که چقدر مادر شدن قشنگ
خدای مهربون من و آرمیتا دوست داریم همیشه ازت ممنونیم به خاطر همه خوبیات

 

چیدن سیسمونی

سلام خانم گل دختر مامان چطوری حال و احوال
الهی مادر فدات شه که جات کم کم داره تنگ میشه و تکون خوردنات بیشتر بعضی موقع ها فکر میکنم که با اون تکون شدید حتما میای بیرون ولی نمی دونی که این حرکاتت شده کل سرگرمی زندگی مامانی الهی همیشه سالم و پرتحرک باشی .
بالاخره اساس اتاقت و با خاله ها و مامان جون و زندایی هات چیدیم الهی قربونت برم چقدر خوشگل شد پرتقالی و سبز ولی رنگ قالب همون پرتقالی که خیلی خوشگل مبارکت باشه مامانی انشا.. که صحیح و سلامت به دنیا بیای و همشون و استفاده کنی.
دخترم خیلی مواظب خودت باش

 

نوار قلب کوچولوت

سلام گلم خوبی دخترکم
هفته پیش بازم مامانی به خاطر دیابت بستری شد تو بیمارستان جواهری 3 روز اونجا بودم خیلی برام سخت بود ولی تنها خوبی که داشت این بود که صدای قلب دخملمو هی میشنیدم و حالش و میبردم به بار هم رفتم اتاق زایمان تا نوار قلبت و بگیرند الهی مامانی فدات شه که همه چیت مثل خودت کوچولو نمی دونی چه حالی داد حدود 20 دقیقه فقط صدای قلب تو رو گوش میکردم و اعدادش رو رو صفحه دستگاه نگاه میکردم وقتی که کارم تموم شد و اومدم بالا دیدم که مامان فاطی و خاله مریم وخاله فاطی با دایی علی و زندایی و سارا اومدن ملاقات کلی از دیدنشون خوشحال شدم و برای همشون تعریف کردم که قلب تونازنیم چقد خوشگل میزد.
تو این چند روز قندم و چک کردند و یک بار هم انسولین تزریق کردند . دخترکم برای مامان و سلامتی خودت خیلی دعا کن
دوست دارم جیگر مامانی

 

 آرمیتا نام تو بهترینم

                            



مامانی هزار بار فدای دختر کوچولو که حالا یه اسم به قشنگی خودش داره آرمیتا
آرمیتا یعنی: پاک- پارسا- فروتن- نجیب- الهه نعمت- آرامش یافته - در پارسی دختر اهورامزدا درگیتی- مادر زمین وفرشته نگهبان - مینوی نمایشگر مهروفروتنی

من و بابایی این اسم قشنگ و برات انتخاب کردیم بیشتر به خاطر ایرانی بودن و داشتن معانی خیلی زیبا.
امیدوارم که خدای بزرک نگهدار تو کوچولوی عزیزم باشه
آرمیتای مامانی و بابایی خیلی دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست داریم.

 

 

 عروسی دایی علیرضا


الهی قربون اون هم وول خوردنت بره مامانی
سلام دختر گلم الان که دارم این مطالب و برات مینویسم هرچی لگد و مشت نثار دل مامانی می کنی که من کشته مرده همین کاراتم خیلی دوست دارم دختر شیطون بلای مامان
روز پنجشنبه هفته پیش 31/2/88 عروسی دایی عی بود با اینکه به خاطر وجود گل نازنین تو من نتونستم برقصم و فعالیت زیاد کنم با این حال عروسی خیلی خوش گذشت همه شب حنا بندان و عروسی هوای تورو داشتند مامان فاطی و مامان جون و خاله هات خلاصه بقیه تا تونستند به من چشم غره رفتندکه نرقصم و حسابی مراقب تو باشم الهی مادر به فدات که این همه خاطر خواه داری به همه قول داده بودم که اسم قشنگت و زمان عروسی اعلام کنم باید عکس العملا رو میدیدی ولی بگم که همه خوششون اومد مخصوصا وقتی معانی قشنگ اسمتو براشون گفتم همه لذت بردن .
دخترم یه دنیا دوست دارم مواظب خودت باش

 

 خرید سیسمونی

سلام عسل مامان

روز پنجشنبه 17/2/88 همراه با بابا حمیدی رفتیم برای خرید سیسمونی خیلی ذوق داشتم چقدرم که گشتم تا همه چیزایی که برات میخرم خوشگل باشه بابایی رو حسابی خسته کردیم ولی خوب خداییش اونم به اندازه من ذوق داشت اصلا به رو خودش نیاورد که خسته شده تصمیم گرفتم سیسمونی دخمل گلم و سبز و نارنجی بخرم آخه بیشتر از همه سبز مد بود خلاصه بعد از کلی گشتن یه مقدار از وسایلت و خریدم سرویس کالسکه و ساک و .... لوازم بهداشتی . چند دست لباس سرهمی و خلاصه خیلی چیزای دیگه عکس همشون برایت تو سایت میزارم که ببینی
مامانی فدات شه الهی که انقدر عزیزی مواظب خودت باش

 

 سونوگرافی

سلام دخترکم
روز 16/2/88 با خاله نغمه رفتیم بیمارستان مهر برای سونو گرافی پیش دکتر الماسیان که خیلی ازش کارش تعریف می کنند. اول کاری گفت خوب ببینیم دخترگلمون چطوریسات زود فهمید که نی نی گل من یه دخمل بعدشم که همه چی رو چک کرد و دونه دونه اون انگشتای کوچولو و قشنگت و نشون مامانی داد چقدر تو دلم قربون صدقت رفتم دلم ضعف کرد برای اون کف پاهای کوچولو موچولوت. گفت همه چی خوب فقط مایع دور رحم کمی زیاد که به دلیلی دیابت بارداری و امکان زایمان زود رس رو داره منم بعدالظهر رفتم پیش خانم دکترت و سونو رو نشونش دادم قرار شد برم پیش یه دکتر غدد و نظرش برای خانم دکتر ببرم.
دختر گلم نمیدونی چقدر خوشحالم که همه چیت خوب بود الهی که همیشه سلامت باشی خیلی مواظب خودت باش و برای سلامتی خودت و مامانی دعا کن دوووووووووووووووووست دارم


el1nvsjjr9i15119nvbo.jpg
phk8xa0i24fp4j2omio.jpg

 

 خرید لباس برای عروسی دایی علی

سلام دخترکم خوبی عزیز دلم
پنجشنبه با خاله فاطی و سارا و زندایی علی رفتیم که برای عروسی لباس بخرند سارا و زندایی که می گشتن دنبال لباس مورد نظرشون من 2 دست لباس خیلی خوشگل برای دخمل گلم خریدم به همشونم گفتم که دختر من از همتون زرنگتر بودو برای عروسی داییش لباس خرید. وقتی برگشتیم خونه مامان جون همه لباسات ودیدن وکلی قربون صدقت رفتن . الهی مادرت به فدات که همه و مخصوصا مامانی اینقدر دوست دارند. مواظب خودت باش و برای مامان دعا کن که یه کمی درداش کمتر بشه تا بتونه خیلی بیشتر از این که الان هست از حرکتات و وول خوردنات لذت ببر قند عسلم دوست دارم

 

 وول وول کردن

سلام خوشگل مامانی الهی که قربون اون وول خوردنات برم آخه تو شیطونکم جدیدآ خیلی تکون میخوری و با این کارت مامانی رو حسابی خوشحال می کنی  چه  حس خوبی داره حرکتهای قشنگت مطمئنم که یه روز دلم برای این وول زدنت تنگ میشه دوست دارم شیرنکم همیشه سلامت باشی دختر گلم
روزی هزار بار فدات بشم

 

 دکتر برای زایمان

سلام دخمل گلم عزیز دل مامانی خوب و سلامت باشی همیشه
دیروز برای اولین بار با خاله مریم رفتیم مطب خانم دکتر صدیق پور که به امید خدا قرار شما نازنیم و به دنیا بیاره . خانم دکتر خیلی خوبی بود اونم نگران قند بارداری مامانی بود و دوباره برام آزمایش نوشت. صدای قلب تو رو هم گوش کردو بقیه معاینات بعد یه پرونده برای دخترم درست کرد وقرار شد که از این به بعد برم پیش ایشون .
از اینکه صدای قلبت و شندیم و سلامت بودی خیلی خوشحال شدم مامانی من خیلی خیلی مواظب خودت باش. دوست دارم

 

 لحظه شماری برای رسیدن به تولد نازنینم


Pregnancy Tickers from

 اولین حرکتهای قشنگت

امسال تو ایام عید بود که اولین تکون خوردنهات رو به وضوح احساس کردم چه حس قشنگ و شیرینی بود نمیدونی مامانی چه لذتی برد وقتی تو کوچولوی شیطون یه باره از این طرف یه کوچولو به انور هول خوردی وای چقدر دوست دارم حالا دیگه هی منتظرم که کوچکترین حرکتت رو با تمام وجود احساس کنم . از خدای مهربون ممنونم که تو رو به من داد چون فقط با داشتن تو میتونستم این حسهای قشنگ رو تجربه کنم . خیلی دوست دارم دخمل گلم مواظب خودت باش 

 عید امسال

سلام نی نی گلی مامان حالت خوب مامانی من عید امسال با وجود تو یه رنگ و بوی دیگه ای داشت ساعت تحویل من و تو بابایی با هم سه تایی پای سفره هفت سین نشستیم قران خوندیم و دعا کردیم آخه میدونی از روزی که تو را دارم حس میکنم که به خدا نزدیکترم همینم باعث شد که ساعت تحویل باحال و هوای دیگه ای داشته باشم امسال به خاطر شرایط جسمی و حفظ سلامتی تو نتونستم همه جا برم آخه گلم من ازروز سوم عید که با دایی علی و مامان جون و زندایی وبابایی رفتیم کاشان و برگشتیم دیگه مریض شدم و چند روزی رو حسابی افتادم تو خونه ولی کلا با وجود تو عید خوبی داشتیم مامانی من اینقدر برای دیگران عزیز هستی که هنوز نیومده همه بهت عیدی دادن و برات کادو خریده بودند اولین عیدی رو هم بابا جون داد تا پارسال منم از بابا جون عیدی می گرفتم ولی امسال گفت که دیکه نوبت کوچولوت
راستی این مسافرت به کاشان اولین مسافرت زندگی تو کوچولوی مامانی هم بود.
دخترگلم انشاءاله که صد سال زنده باشی و سلامت و نوروزهای خوب و خوش بسیاری رو با چشمهای قشنگت ببینی من و بابایی جونمون به تو بستست خیلی مواظب خودت باش دوست دارم دخترکم قد همه دنیا

 بستری شدن مامان

سلام عزیز دل مامان دختر گلم خوبی
امشب میخوان مامان و به خاطر دیابت دوران بارداری بیمارستان بستری کنند که یه وقت خدای ناکرده به تو عزیزترینم آسیبی نرسه تو رو به خدا برای مامان و سلامتی خودت خیلی دعا کن من مطمئنم که خدای مهربون جواب تورو بهتر از هر کسی میده آخه تو عزیز دل مامانی الان از همه ما به خدا نزدیکتری
قد همه دنیا دوست دارم .دخترگلم خیلی مواظب خودت باش  

اولین خرید

دیروز برای خریدن لباس برای دخترعموییت (مهرنوش) رفتم خیابون بهار اولین لباس خوشگلی رو که دیدم برای تو عزیزترینم خریدم وای که خرید کردن برای تو چقدر لذت بخش .
شب باذوق بردم که به مامان جون نشون بدم دیدم که مامانی هم یه جوجه و یه عروسک برایت خریده . ازاونروزها چون هنوز نمی دونستیم که نی نی گل ما چیه دست نگه داشته بودیم ولی حالا از این به بعد خرید کردنامون شروع میشه .(فکر می کنم بابا جون بیشتر از همه خوشحال و دوستت داره این و توچشماش دیدم ) دختر گلم عزیز دلم مواظب خودت باش برای سلامتی خودو مامانی هم دعا کن دوست دارم کوچولوی من

 

ym2bg32fbprr4l1r4jx.jpg

eeoql0am7u3g3r4nrq1.jpg

fbfwr4t2n0nuwh9t3rh8.jpg



 رحمت الهی

روز یکشنبه 18 اسفندوقت سونوگرافی داشتم از شب قبل دل تو دلم نبود خدایا چی میشه فردا من نی نی گلم رو می خوام ببینم مامانی به خدا فقط نگران سلامتیت بودم اینکه یه وقت خدای نکرده نگن که تو مشکلی داری هرچی نذرو نیاز بلد بودم کردم تا صبح ایت الکرسی خوندم که تو سالم باشی . از اول هم به همه گفته بودم که بچه جنسیتش هرچی میخواد باشه ولی سلامت .
خلاصه اینکه ساعت 5 بعدالظهر همرا ه با خاله نغمه رفتیم سونوگرافی که نزدیک اداره بود (سامان)چه خانم دکتر مهربون وماهی داره این سونو با هزار تا دلشوره و صلوات رفتم خوابیدم و خانم دکتر کارشو شروع کرد اولین چیزی که گفت بچت دختر ............. وای خدای من یعنی می شد . آخه من از خیلی سالها پیش همیشه ارزو داشتم که یه دختر مامانی داشته باشم بابا حمید هم که همیشه دلش دختر میخواست ولی خوب ما برای اینکه وجود عزیز تو برامون مهم بود به هیچکس نگفته بودیم که چی دلمون میخواد گفتیم هرچی که خدا بده ما راضی هستیم ولی چه خدای مهربونی اون که از دل بنده هاش به خوبی خبر داره به ما یه دختر داد همون چیزی که دلمون میخواست خدایا شکرت.
بعدخانم دکتر همه چیز و بادقت بررسی کردو وگفت که مشکلی نداره این خبر هزاران بار از خبر اولی برام مهمتر بود بازم خدارو شکر کردم حال خودم و نمی دونستم چه حس قشنگی داشتم .
خاله نغمه هم یه کمی فیلم ازت گرفت و مدام قربون صدقت می رفت . بابا حمیدم هی زنگ میز ببین که چی شد . سریع زنگ زدم به بابایی خدا می دونه چقدر خوشحال شد .بعدم به مامان جون و بابا جون دایی ممد دایی علی خاله مریم و خاله فاطی چقدر همشون ذوق کردن عمو مهرداد که نمی دونم فکر کنم به خاطر دختر شدن تو داشت خودش و می کشت .
از خدای مهربون می خوام که نازنین گلم رو همیشه سلامت برامون حفظ کنه .
تو دنیای منو عوض کردی نمیتونم بگم که به خاطر داشتنت چقدر خوشحالم .دخمل گلم دوستت دارم .مواظب خودت باش مامانی


t2xyhwtjctuf0bwm1kz1.jpg

fb0wzdcdj3899k0pf8.jpg
 اولین هدیه

میخوام برات بنویسم اولین هدیه رسمی که گرفتی چی و از چه کسی بود همه متعجب بودند از کاری که سعید (پسر خالت ) کرد یه عروسک به شکل قور باغه که خیلی هم با نمک بود رو برات خریده بود اون الان 12 سالش و خودش کوچکترین نوه خانواده است. وقتی که تو تازه 7 هفته داشتی این هدیه رو گرفتی.

 

 

qj1oztjh506qz3zupj28.jpg

 

 

بیماری مامانی

مامانی یه سرمای خیلی شدید خورد که به خاطر وجود تو نازنین داروی آنچنانی هم نمی تونست مصرف کنه واقعا اون انفولانزای شدید بدون دارو خیلی سخت بود همه میگفتن مادر شدن یعنی همین ولی خوب حس قشنگ بودن تو باعث می شد که همه دردم و باصبوری تحمل کنم این حس مادر شدن با هیچ حسی تو دنیا قابل مقایسه نیست. یک هفته تمام تو خونه بستری شدم مامان جون و خاله فاطی و خاله مریم حسابی تحویلم گرفتن تا زود خوب بشم همه نگران بودند که نکنه خدای نکرده آسیبی به تو برسه . خلاصه اینکه به لطف خدا و مراقبتهای همه اونایی که تو رو خیلی دوست دارن بهتر شدم و خیلی خوشحالم که تو عزیزتر از جانم صحیح و سالم هستی

همه خاله خانمی های تو

دقیقا صبح فردای سونو گرافی تصمیم گرفتم که به همکارای تو ادارم بگم که دارن خاله میشن نمیدونی چقدر خوشحال شدن راستشو به مامانی بگو چیکار کردی هنوز نیومدی همه اینقدر دوستت دارن خوشحالی این خاله هات که خیلی سال با مامانی دوست هستند واقعا دیدنی بود همون روز به خاله بیتا هم زنگ زدم از اون برات نمی نویسم تا بعدها بگم این خالت برای تو چی کار که نکرد. (یادت باشه که به غیر از خاله مریم و خاله فاطی یه عالمه دیگه هم داری که همشون تورو دوست دارن ونگران سلامتی تو هستند) خوش به حالت

 

 

طپش قلب تو قشنگترین صدای زندگی


دکتر برای مامانی سونو نوشت برای هفته هشتم که وقتی برای اولین بار میرم سونو گرافی صدای قلبتم بشنوم اول همش نگران بودم که نکنه خدای نکرده مشکلی باشه و بهم بگن که نمی تونم تورو داشته باشم خدا میدونه چقدر برای سالم بودنت دعا کردم روز 8 دی رفتم سونو بابایی هم هی زنگ میزد که چی شد وقتی که نوبت من شد با هزار تا دلشوره رفتم و خوابیدم رو تخت دکتر بعد از چند ثانیه صدای دستگاه رو باز کرد خدای من چه قلب پر سر صدایی باورم نمی شد که این صدای بلند و قوی صدای قلب توی کوچولو باشه آخه تو همش همون قلب بودی و بس قلب کوچولوت میزد و همه چی روبراه بود خدارو شکر که تو سالم بودی و نی نی گل من شدی حالا دیگه باورم میشد که تو رو دارم


kf2u5zd5tgwrnysaho8.jpg 

 

نقطه

 





                                           


happy dance =D

تو هفته ششم که بودی همش ازم حالت و میپرسیدن منم می گفتم که هنوز که آخه چیزی نیست خیل کوچولو اندازه یه نقطه است همین حرف کافی بود تا اسم نقطه روت بزارن بعدش مامانیم و خاله هات و بقیه که زنگ میزنن حالم و بپرسن اول میگن نقطه چطوره خوب؟! خلاصه اینکه این اسم اولیه تو شده ولی نمی دونم این حس قشنگ چیه که خدا به یه مادر میده چون حتی نقطه بودنتم برام اندازه یه دنیا عزیز

 

 

 

 زیباترین هدیه خداوند

 

 

 

 نفسم، همنفسم، همه کسم در این دنیا!

قلب من و تو را
پیوند جاودانه مهری است در نهان
پیوند جاودانه ما ناگسسته باد!
تا آخرین دم از نفس واپسین من
این عهد
بسته باد!

خدا رو شکر میکنم که هدیه ای به این زیبایی به من بخشید . کوچولوی من تا به دنیا اومدنت یه فرشته آسمونی هستی
وقتی که متوجه شدیم خدا تو رو به من و بابایی داده نمی دونی چه حس قشنگی داشتیم.روز 16 آذر بود که دکتر خبر بوجود اومدنت و به ما داد وقتی از تو مطب بیرون اومدیم انقدر خوشحال بودیم که دلمون نمی خواست بریم خونه هم من هم بابایی یه حال قشنگ داشتیم برای همین رفتیم شیرینی گرفتیم و یه راست رفتیم خونه باباجون وقتی خبرو بهشون دادیم مامان جونت که اصلا باور نمی کرد آخه من به همه می گفتم که بچه نمی خوام و یه دفعه تصمیم گرفتم و خدای مهربون هم خیلی سریع و بی دردسر تو گلم رو به ما داد خلاصه اینکه خوشحالی همه خیلی دیدنی بود اگه بدونی چقدر دوست دارن همین الان به دنیا میای یادم باشه بعدها برات تعریف کنم که هر کدوم از خاله هات و دایی هات و بقیه برات چیکار کردن مامانی خیلی دوستت دارم

 



                                              
                      

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)