آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

فقط تو رو دارم

1391/12/20 14:11
نویسنده : محبوب
209 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامانی چقدر دلم تنگ بود که بیام ازهمه کارهای خوب و شیطنت های شیرینت برات بنویسم خیلی وقت که نرسیدم سری به وبلاگت بزنم اول از همه بگم خدارو هزار هزار مرتبه شکر که تورو دارم این روزها با این گرفتاریها و روزمرگیهای زندگی همه دلخوشی من تویی بعد از خدا فقط تورو دارم و به عشق تو زندم خداکنه همه روزهای سخت بگذره و من و تو روزهای خوبی رو با هم داشته باشیم .

تصمیم گرفتیم خونمون و محل زندگیمون و عوض کنیم و یه کم به اداره مامانی نزدیکتر بشیم و خانمی هم به مهد بره آخه دیگه بزرگ شدی و باید آموزش ببینی اونم تو با اون همه استعداد و هوش حیف که بیشتر از این تو خونه باشی گرچه همین الانم خیلی چیزها رو میدونی و خیلی خوب نقاشی میکشی و کاردستی درست میکنی ولی مسلما مهد برات بهتر مامان جون تو به دوست و همسن و سالهای خودت نیاز داری تا بهتر رشد کنی و آینده خوبی داشته باشی.

رفتارت در برابر کوچولوی دایی علی خیلی تماشایی و شیرین خیلی دوستش داری و حسابی مراقبشی انگار یه صد سالی بزرگتری ازش قربونت برم که انقدر خانمی همیشه با هم خوب باشید و همدیگرو دوست داشته باشید باران کوچولوی ما هم داره روز به روز بامزه تر و شیرین تر میشه خدا حفظش کنه.

جدیدا همش میگی منو ببرین هایپرسان چون شهر بازی اونجا و خرید کردن و خیلی دوست داری. من و بابایی هم اگه وقت کنیم حتما میبریمت حالا که هوا بهتر شده یه روزهایی هم با هم میریم پارک و تو خیلی از اینکه هوا روشن و سرد نیست خوشحالی (مثل مامانت زمستون رو خیلی دوست نداری).

بیشتر روزها که میرسم خونه مامان جون میبینم که حسابی مامانجون و بابا جون و اذیت کردی البته نه اینکه بچه بدی باشی نه فقط سوالات و کنجکاویات و شیطنتهات و بازی خواستن بیش از حدت از اونا باعث میشه که وقتی من میرسم کلی گله و شکایت داشته باشند برام...خوب حق دارند.

 رابطه ات با امیر عباس خیلی خوب شده و بیشتر روزها تا میرسیم امیر عباس هم با ما میاد و حسابی با هم بازی میکنید اونم بچه خیلی شیرینی و من هردوتون رو دوست دارم.چند روز پیش میخواست مثلا سر بره ناقلات و ببره تو هم ناراحت شدی و گریه کردی و باهاش قهر کردی اونم بدون هیچ حرفی سرش و انداخت پایین و رفت خونشون خیلی ازاین کاراتون خوشم میاد وقتی تو پله ها صدات میزنه درو باز میکنی و خیلی قشنگ میگی جانم امیر عباس(چشم من و بابات روشن) من خونم بیا بالا بعد که میاد یه کم بازی میکنید و خیلی زود شروع میکنید به دعوا و قهر کردن تو توقع داری که اون مثل دخترها بازی های آروم بکنه اونم که پسرو میخواد آتیش بسوزونه کلا از این جا بریم مطمئنا دلم برای این کارهای شیرین شما دوتا حسابی تنگ میشه.

از روزی که سارا رفته دانشگاه رابطت با خاله فاطی هم کم شده دیگه خونشون نمیری میگی حوصلم سر میره سارا نیست الهی فدات شم که دوست هم سن و سال تو آبجی سارا...

وقتی با تلفن صحبت میکنی با هرکی که باشه موقع خداحافظی میگی سلامت برسونید.الهی فدای اون حرف زندنت بشم من.

نمیدونم چراعلاقه داری هر وقت کسی میاد خونمون میری و مثلا تیپ عوض میکنی چند تا لباسهای بی ربط رو هم میپوشی و روسری یا کلاه سرت میکنی خیلی بامزه میشه قیافت .

قربون اون بسم اله خوندنت موقعی که سوار ماشین میشیم و میخواهیم حرکت کنیم.

رفته بودیم امامزاده پنج تن تو ضریح رو نگاه کردی با صدای بلند و خیلی شیرین گفتی ااا مامان چقدر پول اینجاست کاشکی ما اون تو بودیم نمی دونم تو این سن و سال چه حسی داری برای پول شناسی و پول خرج کردن.چقدر سوال پرسیدی که چرا اینجاانقدر پول هست و کی استفادشون میکنه و خیلی سوالات دیگه که تو امامزاده برات پیش اومد.

از الان حسابی ذوق چیدن هفت سین و رسیدن عید نوروز و اومدن عمو نوروز رو داری .ببینیم امسال عمو نوروز چی برات عیدی میاره...

 شیرین عسلم یادگرفتی که عدد هر کانال چیه و خیلی ذوق داری که خودت کانال عوض کنی.خونه مامان جون اینام خیلی بامزه میگی بزنم ٥٠ پرشین تون .فکر کنم همه بایدکانالهای ماهوارشون رو با ما هماهنگ کنن.موقع تبلیغات بین سریالها که مثلا نوبت ماست تلویزیون و شبکه دلخواهمون رو ببینم زود کانال و عوض میکنی و یه کم کارتون میبینیم تا هم میگیم آرمیتا ما داریم فیلم و می بینیم خیلی بامزه و شیرین میگی حواسم هست داره تفلیق (منظورت همون تبلیغات و آگهی های بازرگانی) میده خودم دوباره میزنم دیگه چقدم دقیقی نمیزاری که از دستمون بره...

دختر قشنگم شیرینم وقتی قربون صدقه مامانی میری انگار که دنیا رو بهم میدن یه بوسه از تو شیرینم باعث میشه که همه خستگیها و ناراحتیهام رو فراموش کنم اینها همه از لطف خدای مهربون که دختری به مهربونی و شیرینی تو به ما هدیه داده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)