آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

چه رنگی؟ آبی نیست؟!

1390/8/28 15:12
نویسنده : محبوب
184 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترینم چقدر کارهای جدید و حرفهای جدید زیاد شده که بیشتر اوقات مامان وقت نمی کنه که برات ازشون بنویس

این چیه؟خریدیم؟ تو خریدیش یا بابا حمید

این چیه ؟ چیکار میکنیم باهاش ............ و تمام توضیحاتی که مامانی و بابایی و بقیه هزار بار با حوصله برات میگن اما این حرف جدیدت هر چیزی رو که میپرسی چیه سریع میگی چه رنگی مثلا میگیم سفید بعد با یه حالت نازی میپرسی آّبی نیست؟............. الهی فدات شم که دوست داری همه چی آبی باشه مثل آسمون بزرگ  و تمام اقیانوسها و دریاها که به اندازه دل کوچیک تو هم نمیشن آخه تو خیلی خوب و مهربونی وقتی بهت میگن نه آبی نیست یه کمی غصت میشه  

تو آهنگهایی که باهم گوش میکنیم شدیدا به آهنگ قبله ابی علاقمند شدی راه میری و میگی سرت و بزار رو شونم سرت و بزار رو شونم با حالت کشیده و خیلی بامزه میخونی

میخوام آشپزی کنم زود میای میگی چی میپزی من ببینم.... میشه من هم بزنم .....تخم مرغ هم زدنت که معرکست خیلی نازو با احتیاط هم میزنی که نریزیش مثله(به قول خودت)

هر چی به  دستت میرسه که فکر میکنی دوستش نداری میبری میندازی تو سینک یعنی اینکه انداختی دور تو آشغالی منم باید پشت سرت برم و جمعشون کنم

خاله فاطی اینا تو خونشون که جدیدخریدن تعمیرات دارن سارا اومده چند روز پیش مامان جون رفتی بهش گفتی سارا با حاطی دعوات شده قهر کردی اومدی اینجا الهی بفدات به چه چیزایی فکر میکنی تو با این سن کمت عزیزم........

چند روز که صبحها من زودتر میام و تو با بابا حمیدی میری خونه مامان جون اینا سر راه یه دونه نون بربری تازه هم میگیری و میبری چقدر مامان جون و بابا جون حال میکنن بااین نونی که دستت میگری و میبری تو بعد خیلی بازمزه کیفت و میندازی یه گوشه و میگی نون گرفتم براتون مامان جون که راه به راه قربون صدقت میره میگه که آرمیتا نون آور خونه ما شده......

 

به برف که میباره یا تو تلویزیون می بینی میگی برف شادی داره میاد

چندروز پیش تو بغلم بودیو قربون صدقت میرفتم گفتم تو یه هدیه هستی که خدایا خیلی مهربون به ما داده تا که تنها نباشیم ... ازم پرسیدی خدا آسموناست گفتم آره بعد میگی من از بالا افتادم ........

 بالش بابا حمید و آوردی بهش بدی خیلی برات سنگین بود با غرغر همینطوری که میکشیدی رو زمین و میاوردی میگفتی چقدر بلند (منظورت همون سنگین بود) یه کمی کوتاش کنید (یعنی سبک بشه)....

میخوانم انگلیسی کلمات رو یادت بدم دورت بگردم هر چی رو میگم زود یاد میگیری ولی وقتی دوباره ازت میپرسم فارسیش و میگی میگم انگلیسش چی میشه میگی انگلیسی دیگه بعدم راه میری میگی من انگلیسی یاد گرفتم (فقط خود کلمه رو) ..........

پول که میبیی اگه سکه باشه زود میبری میریزی تو قلکت اگرم اسکناس باشه دور سرت میچرخونیش بعد لبات و الکی باز و بسته میکنی یعنی داری یه چیزی میگی مثل موقعی که مامانی صلوات میفرسته بعدش میبری میندازی تو صندوق برای صدقه ...... اگر هم یه کاری بکنی ببینی که داریم تعریف میکنیم یا میگیم ماشاا...... زود خودت میزنی به تخته مبلی دری چیزی که می بینی

همه چیزهایی رو که میشنوی مثل طوطی بدون وقفه تکرار میکنی و خیلی هم قشنگ اداشون میکنی بعضی وقتها هم یه جوری میگی انگار دقیقا معنی اون حرف رو هم که میزنی میدونی

مامان به فدای همه اداهای قشنگت بشه خیلی خیلی دوست دارم عزیزترینم همیشه سلامت باشی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)