آرمیتاآرمیتا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

آرمیتا دختراهورامزدا

دختر بابا جونی

1390/12/22 15:49
نویسنده : محبوب
183 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی جانم دختر فهمیده و گلم سلام

فکر کنم این روزها میدونی که مامانی چقدر حالش گرفته است و غصه مریضی باباجون رو داره

دو هفته پیش بعداز کلی ماجرا بالاخره بابا جون که مدتها بود قلبش درد میکرد تصمیم گرفت که عمل قلب باز انجام بده خدایا چقدر استرس و اضطراب داشتیم هممون تا این عمل چند ساعته تموم شد و بابایی رو آوردند تو ریکاوری و بعدم تو آی سی یو . هرچی نظر ونیاز و دعا بلد بودیم کردیم تا همه چی خدا رو شکر به خوبی پیش رفت و بعدم بابا جون رو مرخص کردند و آوردیم خونه ولی خوب هم درد داره هم که ریه هاش خیلی اوضاع خوبی نداره هممون نگرانیم و من هرروز که میام دنبال خانمی و می بینمش کلی غصه میخورم برای بابای گلم تو هم که تو مدتی که نبود حسابی دلت تنگ شده بود براش یه بار انگشت شصتت خورد به میز درد گرفت اومدی به من گفتی انگشت بابا جونم درد گرفت آخه تو شعرهایی که با انگشتی هات میخونیم لباس بابا جون و تن انگشت شصتت میکنی . مدام هم میگفتی پس بابا جون چرا برنمی گرده خونه مگه دکتر خوبش نکرده. الان هم که میام ببرمت خونه دل نمی کنی که از بابایی موقع خداحافظی هم صد دفعه بوس میفرستی یا اینکه میری از نزدیک بوسش میکنی کلی هم کمکش میکنی موقعی که میخواد بره جایی یا بلند شه از جاش انقدر نگرانی که مثل آدم بزرگها بیانش میکنی بابا جونم که مثل همیشه خیلی دوستت داره و با دیدنت و حرفهایی که براش میزنی کلی انرژی میگیره.

شب عید و کلی کار و خونه تکونی داریم که ما هم همیشه وقت کم داریم تو هم که واقعا کمک حالمونی تو این اوضاع با شیطنهات و شلوغ کاریهات. پنجشنبه رفتیم  فروشگاه برای خرید یه سبد برداشته بودی وهر چی که دلت میخواست مریختی توش همه هم قربون صدقت میرفتن با اون ژشتی که گرفته بودی و خیلی جدی خرید میکردی وقتی هم خسته شدی سبد رو ول کردی و رفتی نشستی رو گونیهای برنج تو فروشگاه چقدر خندیدیم از این کارهات ..... خدا حفظت کنه دخترم که همه انگیزه و انرژی زندگی ما شدی دوستت داریم . مثل همیشه بازم برای بابا جون دعا کن تا هر چی زودتر خوب شه .....الهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)