عمه شدن مامانی
جیگرمامان سلام عسل مامان هزار بار دوستت دارم من عمه شدم و گل دخترم دختر عمه میخوام از ماجراهایی که تو این مدت اتفاق افتاد و حرفهای شیرین دخترم بنویسم روز ٣١ اردیبهشت دایی علی گل که خانمی خیلی دوستش داره به مامان محبوبی زنگ زد. من تو راه خونه بودم و یه بارون خیلی قشنگ بهاری هم می اومد وقتی دایی زنگ زد من تو تاکسی بودم اول یه کم گرفته و ناراحت گفت که ابجی مسیج های من بهت نرسیده گفتم نه داداش من هیچ مسیجی از تو نداشتم گفتم چطور مگه گفت هیچی فکر کنم برای حمید اشتباه رفته (آخه شماره من و بابایی شبیه هم و بعضی وقتها این اشتباه میشه)خلاصه اینکه دایی علی باذوق میخواسته خبر بابا شدنش رو اول به من بده که فکرکرده برام مهم نبوده که جوابش رو ندا...
نویسنده :
محبوب
11:40